مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

آخر گشایم قلف تو

می‌گویند روزی حضرت مولانا –که به یقین کسی را نمی‌توان یافت، مشکوک در کمال و حکمتش- اطرافیان را ندا داد که آن «قلف» را بیاورید! و ادامه که فلانی ظاهرا به فلان عارضه «مفتلا» شده است! از اطرافیان یک نفر ایشان را ندا داد که ای بزرگوار تا آن‌جا که ما می‌دانیم «قفل» صحیح است، نه «قلف»! فلانی را هم باید گفت که به عارضه‌ای «مبتلا» گشته نه«مفتلا»! مولانا پاسخ فرمورد: «همین‌طور است که می‌گویی، منتها چنین سخن می‌گویم چون عزیزی-از مردم عادی- حضور داشت که یک‌بار در جمعی «قلف» و «مفتلا» به زبان آورده بود. چنین سخن، به احترام مردمان است که به گمانم اغلب اسماء و لغات حق آن‌ها بوده از ابتدای خلقت و حق‌شان هم باقی است».

این، نوع احترام و ارادت مولاناست؛ صاحب سخن و اندیشه و حکمت به مردمان. مولانا که آن‌چه مولانایش ساخت یکی هم همین توانمندی‌ها و توفق بر کلام و بیان بود. او چنین به احترام مردمان، سخن دیگر می‌گوید و گفتار متفاوت تا یادآور شود، اگر اهل یاد گرفتن باشیم، حرمت مردم و ادب نگاه‌داشتن در برابرشان مهم‌تر از هر آن چیزی است که اصل بزرگی می‌دانیم.

در سایه آن لطف تو، آخر گشایم قلف تو

در سرنشسته الف تو، زان طره آویخته

توضیح:

(این مطلب رو برای تشکر از دوست عزیزم نوشتم که روز پنجشنبه گذشته دعوت منو برای دیدار و هم صحبتی پذیرفت)