مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

عاشقی

این همه قلب آویزان پشت شیشه !

قلب های سرخ...

نوشته اند عشق و چند تا قلب آویزان کرده اند کنارش...چسبانده اند عشق را به قلب های پارچه ای سرخ٬ قلب های پشمالو که می توانند بالش باشند شب ها!

اصلا چه کسی گفته قلب عاشق این شکلی است؟ سرخ است؟ شاید آبی باشد... شاید رگبار داشته باشد و کبود باشد... شاید بنفش باشد از دوری و مثل شیشه  باران خورده باشد که پشتش تنها منظره دیوار بتنی همسایه ایست که بچه اش چهار سالش است و هنوز نمی تواند بگوید مادر...

شاید سبز باشد و از شیره  جان بنوشد و رشد کند... مثل گیاه های انگلی نارنجی باشد و حتی ریشه هم نداشته باشد...

شاید عشق فقط یک خط نوشته باشد... سیاه مشق باشد ! شکسته باشد پشتش خم شده باشد زیر بار هستن ...

شاید آواره باشد...

شاید زنی باشد با موهای پریشان و لباس حریر نم خورده و خیس ...که زن فریاد زده باشد و پیراهنش را چاک داده باشد و بین گریه و خنده چیز های نا مفهومی گفته باشد  و سینه اش را دریده باشد... 

شاید عشق خانه ای نداشته باشد...مثل لاک پشت همه  هستی اش در لاکش جا بگیرد و آهسته تا ساحل راه برود و گم شود در بیکرانه  امتداد نسل ها و رد پایش را هم موج ها و باد ها کمرنگ کنند...

شاید عشق این شکلی نباشد...

اصلا شاید ربطی به قلب نداشته باشد... شاید شُش باشد! وقتی خالی می شود از هر دم و بازدم... شاید این  هوای محبوب باشد که قلب را بیچاره می کند ... شاید همه چیز زیر سر این هوای عاشقی است... این هوای بارانی...