مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

خودنویس مهندس (نوشته های یک معمار)

ازاین خودنویس های معمولی نبود، از قیافه ا ش معلوم بود که گران قیمت است، شاید هم طلا بود البته هنوز هم نمی دانم خودنویس طلا چه شکلی است یا کجایش از طلا است، نوکش، درش، قلابش... اما احتمالاً از طلا بود حالا کجایش؟ بماند.

آخرین روز سال را طبق سنتی که نمی دانم از چند سال قبل از استخدام من رواج داشت همه برای خداحافظی و تبریک سال نو به اتاق رئیس می رفتند، من سال اولم بود، با سه نفر از همکارها رفتیم جلوی در اتاق کنار میز منشی ها ایستادیم. هر سه منشی دفتر آنجا پشت میز بلندی شبیه به پیشخوان می نشستند یکی شان منشی مخصوص مهندس بود اجازه داد وارد اتاق بشویم مهندس خوش رو بود و خوش پوش بود و خوش بو بود. با همه مان دست داد، نشستیم، با تک تک مان احوالپرسی کرد و بعد دست در جیب برد و یک دسته اسکناس هزار تومانی نو بیرون کشید.بعد مدتی جیب دیگرش را دنبال چیزی گشت، منشی اش را که صدا کرد فهمیدیم دنبال خودنویسش می گردد. در اتاق نیمه باز بود و مهندس ترجیح داد به جای استفاده از تلفن کمی صدایش را بلند کند، یکی دو باری "ثـری" را صدا کرد که مخفف ثریا بود اما فقط او ثریا را ثری صدا می کرد ما به ایشان می گفتیم خانوم... وقتی ثری آمد سراغ خودنویس طلا را گرفت آن روز نمی دانستم و هنوز هم راستش را بخواهید نمی دانم که خودنویس طلا چرا پیش ثری بود، خیلی زود آوردش. مهندس یک هزار تومانی نو از توی دسته  اسکناس بیرون کشید و با دقت در خودنویس طلا را باز کرد و نوک گران قیمت آن را روی اسکناس حرکت داد...

چند دقیقه ای است به این فکر می کنم که اگر "ریچارد براتیگان" جای من پشت این کیبورد نشسته بود آن مجموعه  کج و معوج کلمات یادگاری را روی اسکناس هزار تومانی نو چطور وصف می کرد؟ مثلاً می نوشت « کلمات آن نوشته به گله  گوسفندی شبیه بود که کامیونی ترمز بریده از میانش گذشته باشد»؟ یا می نوشت «کلمات شبیه به سوسک هایی بودند که بعد از سمپاشی از سوراخ چاهکی سراسیمه بیرون آمده اند و مست از باده  شوکران بی هدف می دوند»؟ و یا می نوشت « کلمات شبیه به واگن های قطاری بود که در مسیر دهلی به کلکته طبق عادت از خط خارج شده و صدها نفر را به کشتن داده است»؟ متأسفانه هیچ وقت نخواهیم فهمید "براتیگان" درباره  دست خط مهندس از چه توصیفی استفاده می کرد اما من فقط با این جمله آن را وصف می کنم: دست خط مهندس افتضاح بود. در شان آن خودنویس طلا نبود٬خودنویسی که نگهبان اختصاصی اش، ثری بود.

می دانید، خودنویس طلا کاربردهایی بیشتر از خودنویس های معمولی دارد اما نمی تواند ستار العیوب باشد.

 

این متن را چند روز پیش نوشته بودم گفتم عجالتاً بخوانیدش حوصله تان سر نرود.