مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

از عشق و شیاطین دیگر

روزها یکی یکی می گذرند و فاصله انگار کم نمی شود، فقط سرد و گرم می شود این روزگار و من آن را می چشم و می نوشم. کی تمام می شود این جام زهرآگین که وجودم را جرعه جرعه در خود می بلعد؟ 
 آسمان صاف است و امشب هم ستاره ها برای دیدار تو صف بسته اند٬شبی که روی کامل تو و قرص خیالت را در چشمان تر و گلوی خشکم می شکند.

می خواهم بدانم در کدام گوشه این شهر نا آرام، در تنهایی خویش قدم می زنی و «مثل ماه در بغض طلایی رنگت می شکفی». دلت باید خیلی وسیع و بزرگ باشد٬به اندازه دوریمان و شاید هم بیشتر...آری! من در این شهر و کوچه هایش قدم می زنم و چه سخت است که نتوانم درباره تنهاییم  قلم بزنم. 

 دفتر خاطرات دلتنگی  مرا در کدام برگ تاریخ باید جست و جو کنی تا ناگفته هایم را در شب های بی قراری ام بخوانی؟

من هر گاه به ماه می نگرم، به یاد تو می افتم،ای انسان عاشق و معصوم! دلت خیلی باید قرص باشد که با نظاره ماه به این سادگی ها نشکند. 

 با مرور خاطرات٬در تنهایی و خلوت در این پیاده راه های شب٬ دلم می شکند، می گیرد... می دانم و می فهمم! سخت است. نه! چرا دروغ بگویم.  

 اما گوشه گوشه قلب من جریحه دار است از جای خالی تو ٬قلبی که به تو عشق می ورزید ...  هنوز به یاد آن ساعت ها، روزها و شبها قدم می زنم در این کوچه ها٬ گاه شانه به شانه تو، بی آنکه بدانم٬ای رهگذر غریب!

راستی! مرا هم به خاطر بسپار تا دلم زیر سنگ تاریخ خوش باشد که تو  دلت برای من هم گاهی می گیرد!!!