مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

دوست من

طوری این کلمات آخری را ادا کرده بود که چین کنار گونه هایش وا شده باشد، غفلتا دست برده بود لای موهایش که آشفته است مثلا و دارد فکر می کند و کلی افق دوردست دارد و این ها، بعد یکهو کسی زنگ زده بود و همان طور نشسته برده بودش به دوردست ها، هی زانویش را ناخن کشیده بود و فرصت نشد تا فکر کنم به این که کدام زانویش بود و چرا می خارید و چرا دیگر تیر نمی کشید ، انداخته بود چند تایش را توی توالت فرنگی و آن دیگری هایش را یکجا انداخته بود بالا ، آرام تر پلک زده بود تا آرامش غروب را بهم نریخته باشد ، انگار کن روی نیمکت های پارک از خواب پریده باشد همان طور ، خیره شد بمن که  باز شده بود  دکمه های سرآستین پیراهنم ، پرسید:فکر می کنی خدامن رو می بخشد؟ و من فقط دست برده بودم به موهایم که مثلا آشفته ام و دارم فکر می کنم و کلی افق دوردست دارم و یکهو کسی زنگ زده بود و همان طور که زانوهایش می خارید گفته بود که کاش بیایی و فرصتی نداری و من فقط آرام پلک زده بودم و جواب داده بودم که چشم و این آخری را طوری ادا کرده بودم که چین کنار گونه هایم ، وا نشده باشد غفلتا...