مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

مکتوب

یعنی از یک ذهن تراویده ـ قلمی شده؛گذاشته و گذشته

آبی - خاکستری - سیاه

بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه 

بی تو سرگردانتر از پژواکم  در کوه 

گردبادم در دشت ، برگ پائیزم ، در پنجه باد 

بی تو سرگردانتر ، از نسیم سحرم 

از نسیم سحر سرگردان  

بی سر و بی سامان  

بی تو اشکم ...دردم ... آهم  

آشیان برده ز یاد 

مرغ درمانده به شب گمراهم 

بی تو خاکستر سردم ، خاموش  

نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق ،  

نه مرا بر لب ، بانگ شادی    

بی تو دیو وحشت 

هر زمان می دردم  

بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد 

و اندراین دوره بیدادگریها هر دم  

کاستن  

کاهیدن  

کاهش جانم  

کم ... کم ... 

حمید مصدق 

  

چقدر طول زندگی هایمان می گذرد با غم نبودنهای «تو»... . اگر چه عرض آن هم زیاد چنگی به دل نمی زند ! دائما به دور خود می گردیم به دنبال «تو» .  

و تصور کنید که در این چرخیدنها خودمان را هم قاطی چیزهای دیگر گم کنیم !‌

 

در جائی از نوشته های دکتر شریعتی خواندم : و خدا دریاها را از اشکهائی که در تنهائی اش ریخته بود پر کرد ! پس خدا هم می داند تنهائی چه طاقت فرساست .  

  

می دانم که دوست داشتن لایق دلهای بزرگ است . و رنجها سزاوار روح های بزرگ  .   

 

اما هر کس؛ که دوست داشته باشد به شکل وحشتناکی تنهاست . درکنار دنیای عظیم تنهائیمان دوست داشته می شویم اما هر کسی به شکل خود و به روش خود دوستمان دارد . گاهی این دوست داشتنها تنهائی مان را مضاعف می کند.   

 

پ.ن.  این روزها کمی تلخم .ته هر چیزی انگار تلخیست !‌ و این حقیقتی انکار ناپذیر است . اگر جائی شادی دیدید به من هم آدرسش را بگوید . گسی این تلخی ته فنجانهایم؛ دهانم را بدجوری مدتیست قفل کرده است .